- دست آوردن
- پیدا کردن، یافتن تحصیل کردن
معنی دست آوردن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
فرسوده، کالای مستعمل، لمس شده
دستبند سوار
تولید درد کردن، رنجور و بیمار کردن، فجع
دلیل آوردن استدلال کردن
بندگی کردن، طاعت کردن در تعظیم و نماز در آمدن
پوست تازه روییدن (بر درخت عضو سوخته و مجروح)
دست بلند کردن برای دعا کردن، آماده شدن
راست کردن، درست کردن، رو به راه کردن، سر و سامان دادن
حیله کردن، فریب دادن، کلک زدن، نیرنگ ساختن، حقّه زدن، غدر کردن، مکر کردن، گربه شانه کردن، شید آوردن، مکایدت کردن، کید آوردن، گول زدن، غدر داشتن، نارو زدن، تنبل ساختن، سالوسی کردن، خدعه کردن، غدر اندیشیدن، تبندیدن، چپ رفتن، اورندیدن، ترفند کردن، پشت هم اندازی کردن، فریفتن
بهانه تراشیدن عذر خواستن، تعلل ورزیدن، عذر خواستن، تعلل ورزیدن
غسل کردن
вызывать
verursachen
спричиняти
powodować
causare
veroorzaken
कारण बनाना
menyebabkan
neden olmak
kusababisha
ก่อให้เกิด
কারণ হওয়া